ابتدا فکر می کردم که پدربزرگ در پایان آن خواهد مرد، اما برعکس شد: او دختر بیچاره را لعنت کرد و یک سطل اسپرم را نیز در بیدمشک ریخت. البته تقریباً تمام کارهایی که دختر به تنهایی انجام می داد، اما پدربزرگ نیز در بالای آن قرار داشت: در آن سن، بسیاری از آنها اصلاً نمی توانند کار سختی را تحمل کنند. دختر به طرز شگفت انگیزی می مکد: بدون مشکل کل خروس را می بلعد، من خودم او را لعنت می کردم!
خوش شانس برای پرستار بچه - و در محل کار ماند و جذابیت های خود را سودآور مرتب شده است. اکنون کار سرگرم کننده و متنوع خواهد بود. من فکر نمی کنم که همسران در اینجا متوقف شوند - آنها عوضی را به دوستان خود معرفی می کنند. بنابراین او نمی تواند بیش از حد قورت دهد! سوراخ ها نباید بیکار بمانند.
♪ من گربه می خوام ♪